شیرین زبونی های نانا
عشق مامان نفس مامان عزیز دردونه مامان باورم نمی شه که اینقدر بزرگ شدی که بتونی کارات و خودت انجام بدی وقتی با عروسکات بازی می کنی میگی عزیزم دریه(گریه) نتون(نکن) مامانت رفته اداره زودی بر می گرده دقیقا همون حرفایی که به خودت می زنن به عروسکات می گی/ فنجونای بازیت و می یاری واسه مامان چای می ریزی و میگی مواظب باش نسوزی/ مامان و محکم تو بغلت می گیری و می گی عزیزم دلم(عزیز دلم)بریم بایم دیگه(باهمدیگه)بتابیم(بخوابیم) نمی دونی مامان با این شیرین زبونی هات چقدر ذوق می کنه و قند تو دلش آب می شه کلاه تولدت و می زاری رو سرت و میگی تولد نانا مبارک باشه وای با حرفات مامان و دیونه می کنی /تا بابایی می خواد بره بیرون می دوی طرف من و می...
نویسنده :
مامان ثنا
10:48